در «موشها و آدمها» وقتی برای اولین بار با نبات رنگی طعم دار در رمان آشنا میشویم، او را پیرمردی با شانه خمیده توصیف میکنند.
شاید، اشتاین بک تأکید می کند که با نزدیک شدن به پایان زندگی کاری، کار سخت بدنی و فشارهای پیری او را سنگین کرده و تقریباً له شده است.
در دهه 1930 آمریکا، افراد مسن مانند کندی از امنیت مالی بسیار کمی برخوردار بودند. در بحبوحه رکود اقتصادی دهه 30 پس از سقوط وال استریت در سال 1929، یک کارگر مهاجر کشاورزی قدیمی مانند کندی، ناامیدانه به شغل چسبیده بود.
در واقع، بعداً در رمان، او میگوید: «بهمحض اینکه نتوانم هیچ خانهای را باتلاقی بیرون بیاورم، مرا در شهرستان میگذارند». اشتاین بک همچنین از کنده کندی یا «مچ چوب مانند» برای تأکید بر آسیب پذیری و ناتوانی خود استفاده می کند.
در سطح تحت اللفظی، او دست خود را در یک تصادف ماشین آلات از دست داده است، که شاید سطح ضعیف بهداشت و ایمنی مزرعه ها در ایالات متحده در دهه 30 را برجسته کند، اما به طور نمادین، اشتاین بک اغلب از دست ها برای نشان دادن قدرت استفاده می کند.
برای مثال، پنجه لنی نشان دهنده آن است. قدرت فیزیکی عظیم او – بنابراین کنده کندی ما را هدایت می کند تا او را به عنوان یکی از اعضای ضعیف تر مزرعه قرار دهیم.
اشتاین بک مزرعه را «جهان کوچک» آمریکای دهه 1930 نامید، از این نظر، کندی نشان دهنده مصیبت افراد مسن است که اغلب خود را از نظر مالی در موقعیت آسیب پذیرتری می بینند.
هنگامی که جرج و لنی برای اولین بار وارد می شوند، اشتاین بک از آب نبات به عنوان ابزاری برای معرفی استفاده می کند. شخصیت های دیگر برای ما او رئیس، کرلی، و همسر کرلی را از جمله برای جی ال توصیف می کند.
بنابراین، توصیفات او از این شخصیت ها بر درک ما از آنها تأثیر می گذارد. برای مثال، او همسر کرلی را بهعنوان یک «تارت» توصیف میکند، و پیشنهاد میکند که ارتباط با او میتواند برای GL خطرناک باشد.